در فروشگاه...
عبارات ریز و درشت "حراج" روی شیشههای فروشگاه لباسفروشی، توجه هر عابری را به خود جلب میکرد. مخصوصا خانمهایی را...
در فروشگاه چه گذشت؟
عبارات ریز و درشت "حراج" روی شیشه های فروشگاه لباس فروشی، توجه هر عابری را به خود جلب می کرد. مخصوصا خانمهایی را که از آن حوالی در حال عبور بودند.
نگاهی به اجناس پشت ویترین کردم و خوشحال، وارد فروشگاه شدم. از دیدن آنهمه آدم توی مغازه ی به آن کوچکی که همه به صف شده بودند، وحشت کردم. پیش خودم گفتم: «امکان نداره به این زودیها نوبتم بشه.» می خواستم از خیر خرید بگذرم که متوجه شدم خریداران در دو صف جداگانه قرار گرفته اند.
یکی از صفها تندتند و صف دیگر به کندی پیش می رفت. دو پسر فروشنده، مشغول رسیدگی به امور مشتریان بودند. خوشبختانه من در صفی قرار گرفته بودم که کارش سریعتر انجام میشد. فروشنده که پسر نوجوانی بود با ادب و صبر زیاد، جواب همه را می داد و با حوصله، لباسها را یکی یکی باز می کرد و جلوی چشم مشتریان قرار می داد. خلاصه که هیچکس را دست خالی و ناامید نمی فرستاد. همه با رضایت و لبخند از او تشکر و خداحافظی می کردند و خیلی ها، کارت مغازه را می خواستند.
نگاهی به جوان دیگر کردم. بداخلاق و بی حوصله بود و انگار حضور آن همه آدم دور و بر، کلافه اش کرده بود. به هرکس سوالی می پرسید، جوابی سرسری می داد و حتی برای آوردن لباس هایی که یک کم دور از دسترسش بود تعلل می کرد! وقتی مشتری ها راجع به رنگ بندی لباسها می پرسیدند به ردیف لباسهای تا شده روی هم اشاره می کرد و رغبتی برای باز کردن آنها نداشت. و زمانی که مشتری ها برای تخفیف چانه می زدند، با قاطعیت جواب می داد: «تخفیف رو همون اول دادیم.»
کم کم از مشتری های فروشنده ی دوم کم می شد و به صف فروشنده ی اول اضافه میگردید. خریدارها ترجیح می دادند از فروشنده ی خوش اخلاق و خوش سر و زبان خریداری کنند. مثل اینکه مهربانی او، بی اختیار افراد را به سمتش جذب می کرد. با دیدن این منظره، ناخودآگاه بیاد حدیث گرانبها و مشهور امام مهربانمان حضرت رضا(ع) افتادم: «مدارا با مردم، ویژگی رسول خداست.»
با خود فکر کردم واقعا اگر این مدارا و محبت در وجود مقدس پیامبر اسلام(ص) نبود، چه تعداد از مردم جذب اسلام می شدند و سرنوشت دین مقدسمان به کجا می رسید؟ به پسر نوجوان نگاه کردم که داشت با خوشرویی خانم مسنی را برای خرید روسری راهنمایی می کرد و او را مادرجان خطاب قرار می داد. پسرک آگاهانه یا ناخودآگاه، مهارتهای ارتباط با دیگران را خوب می دانست و آنها را در روابط اجتماعی خود، بکار می برد. مهارتهایی که لازمه ی آنها: بالا بردن میزان تحمل، آموختن هنر خوب گوش دادن، هم ذات پنداری با افراد، احترام به رفتار و گفتار دیگران و دوستی با مردم و محبت به آنهاست. بسته های خرید را به دست گرفتم، از مغازه خارج شدم و از خودم پرسیدم: «راستی! من در برخورد با دیگران، جزء کدام دسته از افراد هستم؟ افراد صبور یا بی حوصله؟» با همین افکار در پیاده رو به راه افتادم و از خدا خواستم، بتوانم روزبروز به خصوصیات افراد گروه اول نزدیکتر شوم.
منبع: آستان مهر
بازنشر: مجله اینترنتی ضد دختر